رفتم جلو پلیسه،به پلیسه خیلی جدی گفتم:می دونی من کیم؟
گفت:کی هستی
گفتم:واقعا نمی دونی؟
رنگش زرد شد گفت :نه،کی هستی مگه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفتم : من یه پرندم ، آرزو دارم، تو باغم باشی
.
.
.
جریمم نکرد
اشک تو چشاش جمع شد،
گفتش برو خدا شفات بده